معنی هویدا و آشکار

حل جدول

هویدا و آشکار

وَغَست

وغست


آشکار و هویدا

برملا

وغست

علنی

باهر


هویدا

آشکار

آشکار، پیدا

آشکار، پیدا، وَغَست

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

هویدا

پیدا، آشکار، ظاهر، واضح و روشن،
* هویدا شدن: (مصدر لازم) ظاهر شدن، آشکار شدن،


آشکار

آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد، نمایان، پدیدار، پیدا، هویدا، ظاهر، واضح،
* آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن،
* آشکار کردن: (مصدر متعدی)
آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن،
فاش کردن،

لغت نامه دهخدا

هویدا

هویدا. [هَُ وَ / وِ] (ص) آشکار. (انجمن آرا) (آنندراج). آشکارا. ظاهر. (برهان). پیدا. (انجمن آرا). روشن. (برهان). سخت پیدا. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی). نمایان. مبین. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی). بَیِّن. یعنی در نهایت ظهور. (برهان):
درشتی دل شاه و نرمی دلش
ندانی هویدا کند حاصلش.
عنصری (از فرهنگ اسدی).
- هویدا بودن، آشکار بودن. ظاهر و واضح بودن:
روی نهاده ست کار شاه به بالا
دیده ٔ ما روشن است و کار هویدا.
منوچهری.
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است.
؟
- هویدا شدن، آشکار شدن. ظاهر و نمایان و واضح گردیدن:
بسی پرسیده شد پنهان و پیدا
نمیشد سرّآن صورت هویدا.
نظامی.
عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
در میان شیر خالص موی رسوا میشود.
صائب.
- هویدا کردن، واضح کردن. آشکار و نمایان کردن:
در دل هر قطره نوحی دست و پا گم کرده است
از کدامی چشمه این طوفان هویدا کرد عشق.
محمدابراهیم قاری (از آنندراج).
- هویدا گردیدن، آشکار شدن:
از ته سبزه ٔ خط همچو مه از ابر تنک
رفتن حسن به تعجیل هویدا گردد.
صائب (از آنندراج).
- هویداسخن، فصیح. (مهذب الاسماء).

نام های ایرانی

هویدا

پسرانه، آشکار و نمایان، روشن، آشکار، نمایان

فرهنگ معین

هویدا

آشکار، پیدا، روشن. [خوانش: (هُ وَ) (ص.)]

معادل ابجد

هویدا و آشکار

554

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری